بدون شرح
چقدر هنرمندانه ساخته شده است ، سنگاپوریها درستش کردهاند :

- این هم تصویر شیرخواری با سه دست :
فتوشاپی نیست ، خبر را میتوانید در اینجا بخوانید. هیچ کدام از دستهای چپ این بچه
متأسفانه عملکرد ندارند.


- این هم تصویر شیرخواری با سه دست :
فتوشاپی نیست ، خبر را میتوانید در اینجا بخوانید. هیچ کدام از دستهای چپ این بچه
متأسفانه عملکرد ندارند.


از روزي كه با كودكان سوخته در اتش سوزي مدرسه شهيد رحيمي درود زن صحبت كردم و تصميم گرفتم كه براي برداشتن حفاظ پنجره مدارس روستايي حركتي را آغاز كنم تا به امروز كه از ارئه بحث برداشتن حفاظ مدارس در ميان هزاران بحث سياسي و مالي و روز مره وزارت اموزش و پرورش جز جرقه هايي كوچك و كم فروغ نتيجه اي را نگرفته ام انچه ما را برای رسيدن به اين آرزو مصمم نگه داشته است ياد اوري صحبت دختر بچه اي است كه در روستاي درود زن انگشتانش را به من نشان داد و گفت : اگر ما را زودتر بيرون مي آوردند انگشتان من اينطور نمي شد و براي اينكه مرا با حادثه اي كه برايش روي داده بود بيشتر آشنا كند گفت مي دانيد دكتر به ما گفت كه ما نسوخته ايم دستان ما پخته است ! انگشتان ما را بخار و حرارت اينچنين كرده است . والا من روز اول كه سوختم انگشت داشتم اما در اين مدت چند ماه از دستشان داده ام !
من هم از روز نخست مي دانستم كه با وجود هزاران پيچيدگي موجود در نظام هاي اداري حال حاضر كشور رسيدن به اين هدف چقدر سخت خواهد بود اما ايمان داشته و دارم كه اگر به راهي كه مي رويم اعتقاد داشته باشيم بايد خود را براي مبارزه اي طولاني نيز آماده كنيم .
امسال چهارمين كنفرانس بين المللي مديريت بحران در تهران و مشهد برگزار مي شود بنده را هم براي ارائه مقاله و برگزاري كارگاه هاي اموزشي در زمينه مديريت بحران دعوت نموده اند و من قصد دارم كه اين بار اين كنفرانس را محلي براي ارائه دردهاي اين كودكان كنم . از شما عزيزان نيز دعوت مي كنم كه در اين حركت با نوشتن مقالات و تهيه مطالب علمي و گزارشات مستند در پايان دادن به سوختن كودكان دانش اموز مرا ياري كنيد .
به اميد روزي كه كودكان كشور عزيزم ايران در مدارسي ايمن و استاندارد به تحصيل بپردازند و هرگز كودكي بر اثر سوء مديريت ما در آتش نسوزد .
مهندس عليرضا سعيدي
دبير جمعيت كاهش خطرات زلزله ايران و مدرس ايمني سازمان نظام مهندسي ايران
آدم
فرزند...؟
من را نه مادری نه پدر.بنویس اول یتیم عالم خلقت.
نام محل تولد؟
بهشت پاک.
اینک محل سکونت؟
زمین خاک.
آن چیست در گرده نهادی؟
امانت است.
قدت؟
روزی چنان بلند که همسایه خدا-اینک به قد سایه بختم بروی خاک.
اعضای خانواده؟
هوای خوب و پاک-قابیل خشمناک-هابیل زیر خاک.
روز تولدت؟
در روز جمعه ای به گمانم که روز عشق.
رنگت؟
اینک فقط سیاه ز شرم چنان گناه.
چشمت؟
رنگی به رنگ بارش باران که ببارد ز آسمان.
وزنت؟
نه آنچنان سبک که پرم در هوای دوست نه آنچنان وزین که نشینم بر این زمین
جنست؟
نیمی مرا ز خاک نیمی دگر خدا.
شغلت؟
در کار کشت امیدم بروی خاک.
شاکی ات؟
خدا
نام وکیل؟
آن هم فقط خدا.
جرمت؟
یک سیب از درخت وسوسه.
تنها همین؟
همین!.
حکمت؟
تنبیح در زمین.
همدست در گناه؟
حوای آشنا.
ترسیده ای؟
کمی
.ز چه؟
که شوم من اسیر خاک.
آیا کسی به ملاقاتت آمده است؟
بله
که..؟
گاهی فقط خدا.
داری گلایه؟
دیگر گلایه نه ولی...
ولی که چه؟
حکمی چنین...آن هم به یک گناه؟!
دلتنگ گشته ای؟
زیاد.
برای که؟
تنها فقط خدا.
آورده ای سند؟
بلی.
چه؟
دو قطره اشک...
در آخرین دفاع؟
!می خوانمش چنانکه اجابت کند دعا......