انتقاد ارزش است و نيروی منتقد ارزشمند

مدتي پيش به ديدار آقاي شاه ميرزايي رفتم که فعلا سرپرست امورتربيتي اداره آموزش و پرورش آران وبيدگل است. با او از تبعيض حرف زدم و اين که کسي را با سابقه يک ساله معاونت پرورشي يک مدرسه را  مي دهيد و آن وقت کسي مثل من که 21 سال سابقه دارد، چندين سال است آواره سه مدرسه کرده ايد و آن هم دور از شهر خود.  (تازه آقاي چتري ( مدير سابق) دستور داد  وقت من را در 4 مدرسه قرار دهند ! ) از کرامات اداره شما اين است که فلاني را که معلم علوم راهنمايي است و بيگانه با پرورشي است به دوره ابتدايي آورده ايد و معاونت پرورشي داده ايد.

 (همين معلم علوم سه سال پيش به خاطر اين که من در بخش پرورشي بودم ، تحقير مي کرد. يک بار ديگر به يکي از معاون هاي پرورشي که دستي در رنگ و خط دارد گفتم فلان ديوار در معرض ديد هر روز گردشگران است و کثيف ترين ديوار شهر است. من رنگش را من مي دهم شما به خاطر شهر و به خاطر امر فرهنگ زحمتي را قبول کنيد. حاضر نشد وقت بگذارد. آن وقت چنين کساني مي خواهند فرهنگ اين مملکت را بسازند.)

آقاي شاه ميرزايي با مهرباني و رندي گوش مي داد. ولي آن طور که حدس مي زدم به طور ظريفي گرايشات سياسي من را مطرح کرد و اضافه کرد که بيايم در وادي تربيت و پرورش.

من هر چه فکر مي کنم مي بينم اتفاقا اين من هستم که در وادي تربيت هستم. کمترين اثر وضعي تربيت حساس بودن به سرنوشت جامعه است. شما به کسي مي گوييد به وادي تربيت بيايد که يک فعال اجتماعي است و از درجا زدن و عقب افتادگی جامعه اش دچار رنجش می شود.

يک معلم چگونه ببيند که شخصيت کشورش در 8 سال پايمال ندانم کاري کسي مي شود که نتيجه کارش در پرتگاه قرار گرفتن است و دم بر نياورد؟ در حالي که اکثريت اجتماع معلمين مبتلا به سکوت و منقادي و مطيع بودن هستند. منِ معلم که دستي در قلم و روزنامه و وبلاگ دارم، بايد صدايي کنم که به گوش برسد. اگر چه اين کار افراط خوانده شود و به درماني ختم نشود. بايد به وجدان هاي ساکت و محافظه کار ندايي برسد. لااقل پيش خودم راضي هستم که نان را به نرخ روز نخوردم.

من نه مخالف که منتقدي بيش نبودم. و البته که به کار خود ايمان داشتم. چرا که اعتقاد داشتم همه نبايد منقاد و مطيع يک جريان ندانم کار باشند. آن چه ما گفتيم از سر دلسوزي براي وطن بود و بس. ما هم بلد بوديم که دم بر نياوريم ولي کسي که با کتاب و قلم و فرهنگ محشور است نمي تواند ساکت باشد. اثر وضعي اين امر بايد چنين باشد. منطقي هم نيست که جامه محافظه کاري بر تن شود. اگر يک ملت صداي انتقاد خود را به گوش برساند کي اين چنين حقوقش پايمال مي شود و در ريخت و پاش فکري و نابلدي اکثريت مديران 8 سال گذشته تحقير مي شود؟ همه بر عکس در پی اين هستند که همديگر را ساکت نگه دارند مبادا از حوزه مديريتشان خبری به گوش بالاتری ها برسد. و چنين شد مملکتی که فردوسی  آزادگانش می خواند اين چنين دچار فروبستگی شد.  

از نظر من آن کس که اين جريانات مهلک را ديد  و دانست و انتقاد کرد، تربيت شده و آن که انتقاد نکرد، مسئول است. که به قول علي(ع) فقط خر آسياب ستم مي پذيرد.

 اگر در يک سيستم همه چيز منطقي پيش برود وجود انتقاد غنيمت شمرده مي شود و حتي تشويق مي شود. نه آن که هر کس هر چه کرد پذيرش شود و همه برّه باشند و اتفاقا يک سيستم منطقي همه را بايد منتقد بخواهد نه برّه و مجيزگو. (نامه امام علي به مالک) در اين صورت مي توانيم بگوييم آموزش و پرورش ثمر داده است و عقيم نمانده است.

آموزش و پرورش واقعي آن است که خرد ورزي و انديشه و راست گويي را حاکم کند و به نيروهايش ياد دهد که حتي در آرمـــــانــي تــريـــن سيستم ها هم منتقد و اصلاح گر باشند !

 در اين صورت است که آفاتي همچون مطلق انديشي و سياه و سفيد ديدن و انحصار طلبي و خط بازي و چاپلوسي و نان به نرخ روز خوري رخت بر خواهد بست. و گرنه همه ول معطليد و سر در آخوري داريد که مبادا نانتان کم وزياد شود.

نویسنده مطلب فوق از استاد سیدمحمدعلوی نوش آبادی